درد...زندگی...درد
تصمیم گرفتم از این به بعد یکخورده
حرف های دلممو بهتون بگم
در کنار متن هایی ک میزارم. *******
دلم واسه مادر و پدرم میسوزه...
مادر و پدری ک هیچ وقت فکر نمیکردن
بچه شون به این زودی از دنیا و آدماش خسته بشه...
مادر و پدری ک هیچ وقت فکر نمیکردن
انقدر زود بچه هاشون از حرفاشون خسته بشن...
مادر و پدری که هیچ وقت فکر نمیکردن
یه روزی بچه شون بهشون بگه
مامان یا بابا تو چی میفهمی؟؟من واسه یه نسل دیگه م
یا میشه تمومش کنی؟؟حوصله حرفاتو ندارم...
ولی اگه این حرفا رواز زبون دوستشون
بشنون آرامش میگیرن...
چقدر سخته وقتی ک ببینی
هر روز چشم های بچه ت قرمزه و لی
هنوز انقدر بهت اعتماد نکرده ک بهت بگه چیشده...
دلم واسشون میسوزه...
ولی تقصیرما ک نیست روزگار انقدر زود
این دردا رو بهمون داد ک دیگه
حوصله گوش دادن به هیچ حرفیو
نداریم...
+بچه ها فقط لطفا درد و دل های خودمو کپی نکنین خیلی دوستون دارم خیلی
نظرات شما عزیزان:
وااااااااااااااااقعا قشنگ بود فوق العاده بود........
پاسخ:مرسی عزیزممممممممممم خوشحالم ک اینو میگی:)
همیشه فکر میکردم اینکه بی دریغ به کسی محبت کنی
هواشو داشته باشی به یادش باشی باهاش صادق باشی بهش آرامش بدی دوستش داشته باشی میتونی اون آدم رو برای همیشه تو زندگیت داشته باشی چیزی نگذشت که فهمیدم زهی خیال باطل اگر قرار باشه کسی برای همیشه بمونه باید تشنه نگهش داشت تشنه محبت و دوست داشتن و اگه سیر بشه میره تازه فهمیدم چقدر آدما بی لیاقت هستن کسی که باید ازش دریغ بشه تا همیشگی بشه موندنش هیچ ارزشی نداره!! پاسخ:واقعا همینه... + نوشته شده در چهار شنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:56 توسط :(
|
|
|